مشکل ما در فهم زندگیست
لذت بردن را یادمان ندادند
همیشه در انتظار به پایان رسیدن روزهایی هستیم که
بهترین روزهای زندگیمان را تشکیل می دهند
مدرسه..دانشگاه..کار
حتی در سفر
همواره به مقصد می اندیشیم
بدون لذت از مسیر
غافل از اینکه زندگی
همان لحطاتی بود
که میخواستیم بگذرند
--------------------
پسر کوچولو به دخترک گفت :
دوستت دارم
دختر کوچولو با تعجب پرسید :
مثل آدم بزرگا؟!
پسرک
جواب داد :
نه ؛ نه !!
راست راستکی ...
-------------
راستی خدا دلم هوای دیروز را کرد
ه وای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی
تو
دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟
------------
دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
... و پیش خودش فکر کرد:حتما“ باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
اونوقت دلش میشکنه ..
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22